روانآشفتگی یا دلیریوم چیست؟
دلیریوم یک بیماری عصبی روانشناختی جدی است که بیش از ۱۵ درصد از بیماران بستری در بیمارستان را تحت تأثیر قرار میدهد. این اختلال به عنوان یک سندرم برگشتپذیر گذرا تعریف شده است که به صورت حاد رخ میدهد. این بیماری با افزایش عوارض، مرگومیر و زوال شناختی همراه است و به اقامت طولانیتر در بیمارستان و افزایش هزینههای مراقبتهای بهداشتی منجر میشود. علیرغم اهمیت آن، تشخیص دلیریوم همچنان چالش برانگیز است، به طوری که بیش از ۵۰٪ موارد دلیریوم تشخیص داده نمیشوند. این امر منجر به کاهش کیفیت مراقبت و نتایج ضعیف بیمار میشود.
چرا تشخیص دلیریوم چالش برانگیز است؟
عوامل متعددی در ایجاد مشکل در تشخیص نقش دارند. از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- عدم وضوح در مورد چگونگی آزمایش معیارهای تشخیصی
- تنوع در تظاهر این اختلال در بیماران مختلف
- پنهان شدن اختلال در زمینه سایر بیماریهای تشخیصی
علاوه بر این، پاتوفیزیولوژی زمینهای دلیریوم به خوبی شناخته نشده است. سه فرضیه اصلی عبارتند از:
- اختلال در مسیرهای انتقالدهنده عصبی
- فعال شدن سیتوکینهای پیشالتهابی که منجر به شکسته شدن سد خونی-مغز میشود
- اختلال در محور هیپوتالاموس-هیپوفیز در واکنش به استرس حاد
تشخیص دلیریوم بر اساس DSM-5
معیارهای تشخیصی در حال حاضر بر اساس DSM-5 میباشد. بر اساس این معیارها، دلیریوم با شروع حاد اختلال در شناخت، توجه و آگاهی مشخص میشود که شدت آن در طول روز در نوسان است. به طور خاص، اختلالات در هوشیاری ممکن است به صورت کاهش وضوح آگاهی از محیط، با کاهش توانایی تمرکز یا حفظ توجه ظاهر شوند. ارتباط آن با اختلالات عصبی شناختی از قبل موجود، ایجاد شده یا در حال تکامل و اختلالات ادراکی و تغییرات رفتاری روانی حرکتی به خوبی درک نشده است. DSM-5 روش آزمایش بالینی خاصی را تعیین نمیکند.
نقش بیومارکرها در تشخیص دلیریوم چیست؟
شناسایی نشانگرهای زیستی مرتبط با دلیریوم ممکن است بینشی در مورد پاتوفیزیولوژی مبهم آن و روشهای پیشبینی، تشخیص و مدیریت این اختلال ارائه دهد. بیومارکرها در واقع نشانگرهای بیولوژیکی یا مولکولی هستند که ممکن است وجود یا شدت بیماری را نشان دهند. بیومارکرها در سه الگو طبقهبندی میشوند:
- نشانگرهای خطر، که وجود آنها نشاندهنده خطر ابتلا به یک بیماری خاص است
- نشانگرهای بیماری، مرتبط با شروع و بهبود بیماری
- محصولات نهایی که نشاندهنده رفع بیماری است
مطالعه حاضر درباره چیست؟
در حالی که نشان داده شده است که بیومارکرها با وقوع این اختلال مرتبط هستند، مطالعات نتایج متناقضی ارائه میدهند. به همین دلیل، هیچ بیومارکر زیستی خاصی برای تشخیص تعیین نشده است. تا به امروز، تنها یک بررسی سیستماتیک از سیگنالهای مولکولی در ایجاد دلیریوم وجود داشته است که به نشانگرهای مایع مغزی نخاعی (CSF) محدود شده است. بنابراین درادامه به یک بررسی سیستماتیک از مطالعات مرتبط میپردازیم که نشانگرهای زیستی مربوط به دلیریوم را بررسی میکنند. هدف از این مطالعه ارزیابی ارزش تشخیصی و پیشآگهی بیومارکرهای دلیریوم و در صورت لزوم، پیشنهاد مبنایی منطقی برای مطالعات آینده است.
معیارهای ورود مطالعات به این بررسی عبارت بودند از:
- مطالعاتی که رابطه بین نشانگرهای زیستی و دلیریوم را بررسی کردند
- مطالعاتی که در آنها این اختلال با استفاده از یک ابزار معتبر ارزیابی شد
- هر روش مطالعهای که منجر به انتشار در موضوع مورد نظر شود
- متن کامل مطالعات در دسترس باشد
معیارهای خروج از مطالعه عبارت بودند از:
- گزارشات موردی، چکیدهها و نامهها
- مطالعات قبل از ژانویه ۲۰۰۰
- مطالعات مربوط به دلیریوم ترمنز (tremens delirium)
- مطالعاتی که به زبان انگلیسی نوشته نشدهاند
- مطالعات با مدل حیوانی
در این مطالعه اختلال شناختی از قبل موجود به عنوان زوال عقل تشخیص داده نشده تلقی میشود و بنابراین به عنوان دلیریوم در نظر گرفته نمیشود. به علاوه، این مطالعه بین مطالعاتی که فقط دلیریوم را بررسی میکنند، که به عنوان “دلیریوم خالص” شناخته میشود، و دلیریوم با بیماریهای همراه نیز تمایز قائل میشود.
معیارهای مورد استفاده در این بررسی چه بود؟
۷۳ مطالعه برای ارزیابی کامل وارد بررسی شدند که همه آنها مشاهدهای بودند. دلیریوم با استفاده از معیارهای DSM، روش ارزیابی کانفیوژن (CAM) یا CAM برای بیماران بستری در ICU ارزیابی شد (ICU-CAM). شدت دلیریوم با استفاده از مقیاس درجهبندی دلیریوم (DRS) اندازهگیری شد. در بین ۷۳ مطالعه ۱۴نشانگر دلیریوم مورد بررسی قرار گرفتند. مطالعات شامل نشانگرهایی (به تنهایی یا ترکیبی) از مایع مغزی نخاعی (CSF)، سرم یا پلاسما بودند.
شواهد در حال حاضر از استفاده از یک نشانگر زیستی پشتیبانی نمیکنند. با این حال، برخی از نشانگرها با نتایج امیدوارکنندهای همراه بودند و ممکن است در مطالعات آینده نیاز به ارزیابی داشته باشند. ناهمگونی در روشهای مطالعه ممکن است به نتایج غیرقطعی کمک کرده باشد و وضوح بیشتر ممکن است از استانداردسازی روشهای ارزیابی بالینی ناشی شود. تعدیل بیماریهای همراه ممکن است درک پاتوفیزیولوژی بیماری به ویژه نقش عوامل مخدوشکننده مانند التهاب، اختلالات شناختی و ترومای جراحی را بهبود بخشد. تحقیقات آینده همچنین ممکن است از گنجاندن سایر روشهای تشخیصی مانند EEG و همچنین تجزیه و تحلیل عوامل ژنتیکی یا اپیژنتیکی بهرهمند شوند.
Elsevier – Biomarkers in delirium: A systematic review
ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید